مرد آرام و قرار نداشت روی صندلی انتظار می نشست و پا می شد دستانش یخ زده بودند به نفس نفس افتاده بود و نمی توانست فکر کند بار ھا و بار ھا در ذھن خود صحنه ای را مجسم می کرد که همه چیز به خوبی تمام شده است …
بیشتر بخوانید »مرد آرام و قرار نداشت روی صندلی انتظار می نشست و پا می شد دستانش یخ زده بودند به نفس نفس افتاده بود و نمی توانست فکر کند بار ھا و بار ھا در ذھن خود صحنه ای را مجسم می کرد که همه چیز به خوبی تمام شده است …
بیشتر بخوانید »